+ این روزا چیکار میکنی؟
- مثل زامبی سریال میبینم. شدهام شبیه مردهای هشت ماه اصلاح نکرده
+ خواستنی شدی پس حسابی برای خودت(خنده)
-کثافت
+ (خندهی بیشتر) خب؟
- اغلب اوقات هم به تو فکر میکنم به صدات، به اینکه چرا هنوز هستی
+نتیجهایم گرفتی؟
- متاسفانه نه، دیگه نمیتونم بگم دوستت دارم بدرک که دوستم نداری.
+ خیلی خری
-هستم
- راستی یکی از این هنرپیشهها عجیب شبیه توئه
+شبیه من؟
- اولش فکر کردم فقط من رو یادت میندازه، بعد ریحانه هم گفت که
خود خودتی فقط باید یه سی سالی پیر شه تا به تو برسه (خنده)
+ هیچ توضیحی ندارم برای این روزا
- یه وجههی بشدت مشترک.
+ آخرش که چی؟
- باید بریم سفر.
+ شاید یه روز بریم.
-مثل همون انشاللهی که گفتی و بعدش سه ساله ندیدمت؟
+احتمالا از همونا باشه.
- میشه کمتر حصار بکشی دور خودت؟ من میخوام ببینمت؟ میخوام هرروز
از شنیدن صدای مسخرهت احساس خوشی نامتعادل و آنرمال داشته باشم.
میخوام مثل قدیم برای تولدت خوشحال باشی که برای تولدم خوشحال باشم.
(سکوت)
میدونی؟ با این رفتارای ابلهانهت فقط بیشتر و بیشتر این حس رو بهم میدی که
ازم عصبیی
+ شاید باشم!
- لعنتی حرفشو بزن، بذار بفهمم عصبی میکنمت، علم غیب ندارم که، توجیهم کن توجه
بهت اشتباهه، دوست داشتنت، این احساس صمیمیتی که حالا نابود شده میبینمش.
یه وقتا توی دلم میگم از اولش، از اول اولش اون شب مسخره هم دوستم نداشتی!
اونقدر همه گفتن دوستم داری(دوستمون داری) که توهمی شدم ولی الان همش ازت فرار
میبینم دلیلش چیه؟
+ واقعا توضیحی ندارم براش.
- دلم برات تنگ شده اما دچار این وحشتم که من رو ببینی و از من بدت بیاد، از اینکه
زشت باشم و از من نامعقول ظاهر بدت بیادش.
+ .....
- آدمو گمراه میکنی با کارات، با رفتار احمقانت، من به اون توجه نیاز دارم، بیشتر از هر
وقت دیگهای.
+ هی دخترخانم، نمیشه به عقب برگشت، نمیتونم به اون شغل برگردم تو خطرناکی
- هستم، ولی من تنها کسی هستم که دوستت داشت این مدت.
-عکس.های مهمونیها رو یادته؟ انگشتر توی انگشت کوچیکه، من حتی باید به ر.خ و مخ
حسودی کنم؟ باید وقتی پسرک میگه یک زن رو بغل کردی توی ذهنم دودوتا چهارتا کنم که
ن.س نبوده و حالا هر زن دیگهای که بوده بوده، مسخرس!
+ کجاش حسود جان!
- اون وقتی که من از ن.س حمایت میکردم نو حتی ندیده بودیش، بعد همه چیز عوض شد.
+ من هیچ مسئولیتی در قبال توندارم.
- در حد رفاقت هم؟ لعنتی من اهلی شدم، سه سال هم توی توهم اهلی شدن دورادور موندم.
+ واقعا برای این مسیر پیش اومده هیچ توضیحی ندارم.
- تو فراموش کردی....هیچکس رو توی دنیا پیدا نمیکنی که مثل من از پدر بودنت حظ کنه.
که هی با خودش کلنجار بره اگر یک روز توی زندگی بعدیمپدر شدم، مث عین میشم..
من نمیخواستم مال من باشی میخواستم رفیقم باشی، بهم توجه کنی، دوستت داشته باشم
بیخیال از اینکه فکر کنم در طول روز حتی ازم متنفر باشی.
+ نمیتونستم توی اون وضعیت باشم، نیاز به تغییر داشتم.
- حق نداشتی رفتارتو تغییر بدی.
+ توئم حق نداشتی دروغ بگی.
- میدونی؟ یکیاز دلایلی که هنوز بعد چندسال حق این که ازت متنفر بشم رو به خودم نمیدم
همینه.. من بخاطرش مُحقهرجور تنبیهیم.....
خرید بک لینک
۹۵/۱۲/۰۸
پویا مشرقی
بازدید:۳۲۲ بار
ادامه مطلب
از آنجایی که همیشه عشق یک پالس مثبت دونفره را شامل نمیشود و آدمی گاهی ابلهانه زیر بار کاریزما و رفتار
کاملا اجتماعی یک نفر که قصدش تنها تعامل است و بس، ناخواسته باردارِ رام شدگیِ عجیبی میشود، میتوان گفت
که حالا خود اگزوپری هم کمابیش قبول دارد که یک جای کارِ اهلی شدن و از پس آن، مسئلهی مسئول بودن رامکننده،
میلَنگَد.
خرید بک لینک
۹۵/۱۲/۰۸
پویا مشرقی
بازدید:۵۰۷ بار
ادامه مطلب
معترفم که زندگی محدودی دارم.
یا به مرد و حواشیش فکر میکنم و مینویسم.
یا به دنبال کار مشغول نوشتنم و البته که نهایتا شکست میخورم.
یا هوای سفر توی سرم ورم میکند و باز هم مینویسم!
از این سه حالت لعنتی سالهاست خارج نشدم.
از تصور آنقدیم فرور توی مزرعهی ذرتش آبجو بدست غروب را تماشا کردن دست نکشیدم.
پیش روم دو راه مانده، آخرین سنگم را توی چاه همشهری بیندازم و ایمیل تهدید آمیز را بفرستم.
دو صبر کنم عین.ح ریرا وار به خانه برگردد و برای روزنامهی ایران لینک موثقم شود.
حالم از این کلافگی هیستریک مطبوعاتی که هرازگاهی عود میکند، بهم میخورد.
خرید بک لینک
۹۵/۱۲/۰۸
پویا مشرقی
بازدید:۵۷۰ بار
ادامه مطلب